یکشنبه 21 شهریور 1389 - نمايش : 7303
نسخه چاپی
آش آلو !
« تقديم به همرزمان احساسمندم كه با سلاح شعر نو، پدر هرچي نارسايي است را (!) در آورده اند ! »
بيا اي مهربان تر
بيا اي ذهن تبدار چغندر !
به حال بنده بنگر
ببين دستان بي انصاف فرهنگ
چطوري بنده را اينجا تك انداخت
الاغ بد لگام بخت و اقبال
به مخلص جفتك انداخت
من اكنون شاعري آوازه خوانم
جوانم
پر است از شعر نو، احساسدانم !
***
تمام شعرهاي من قشنگ است
مضامين كلام بنده شادند
گشادند
ولي سوراخ رزق بنده تنگ است !
در اين جا اندكي جاي درنگ است !!
***
بله، من شاعر عصر فضايم
براي اين كه از امواج موزون كلاسيك،
جدايم
- به جان بچه هايم !_
زبان بنده مقداري دراز است !
چرا؟ چون شعر من پر رمز و راز است !
بيا اي جان شيرين !
بيا پهلوي من يك لحظه بنشين
بيا از راهيان شعر نو شو
كنار دفتر شعرم « ولو » شو
بخوان از دفترم ، شعري به صد شوق
بگو : « به به ، به اين ذوق ! »
***
هلا ! اي آشناي احتمالي
از اين اشعار عالي
بگير از من دو كيلو
به جايش
بده يك كاسه از آن آش آلو !
كه اين، با آن يكي ، از حيث تأثير
ندارند هيچ توفير !
عالی بود استاد عالی