چهارشنبه 21 مهر 1389
 » در تفسیر کلام مولانا که:«چون که با کودک سر و ...

چه نکو گفته مرشد دانا

حضرت مستطاب مولانا

 

که کند شخص منطقی،بی شک

صحبت کودکانه با کودک

 

کس به کودک نمی کند انشاء

حکم و برهان خُلف و استقراء

 

می شود هر که-سِفله یا عالی-

حرف را با زبان خود،حالی

 

آدم ساده ای چو من، هیهات

نکند درک حرف دیپلمات

 

وان که او را سیاسی است کلام

در نیارد سر از زبان عوام

 

شده «انگور» در زبان،تبدیل

به «عنب»یا«اوزوم»و«استافیل»

 

تَهِ مقصودِ مردمان(که یکی است!)

به جز از «نام»و«نان»و«قدرت»نیست

 

این زبان ،بدترین آفات است

حفظ و چرخاندنش مکافات است

 

گه زبان،رأی اعتماد دهد

گه سر سبز را به باد دهد

 

گاه دارد به عشق،حکم تله

چون زبان عروس،وقت«بله»

 

فِکَنَد قلب را گه از ضربان

مثل شمشیر ،وقت زخم زبان

 

کارها می کند فراهم،هم

می دهد کار،دست آدم هم

 

با زبان،گه بدون شانه و شاخ

مار بیرون می آید از سوراخ

 

هر که را کِبر و کین مسخّر کرد

می شود با زبان خوش،خر کرد

 

ای بسا سفله با زبان بازی

زندگی کرده با سرافرازی

***

الغرض،رفع شد اگر شک بود!

بحث ما،در زبان کودک بود

 

عادت بد بگو که ترک کند

با زبانی که طفل درک کند

 

رازها را به طفل دردانه

گفت باید به شکل افسانه