دوشنبه 22 شهریور 1389 - نمايش : 3817
نسخه چاپی
نهضت «س. ز»
امید مهدینژاد سخنگوی نهضت «س. ز» شرط عضویت در این نهضت را چنین بیان کرد: «همه با هم طی یک قطعه شعر که برای ابوالفضل زرویی نصرآباد میفرستیم، از او میخواهیم که آن سبیل سالار را دوباره احیا کند.»اما بشنوید دو کلمه حرف حساب از زبان خود امید مهدی نژاد:
1.آقا ابوالفضل زرویی نصرآباد، آنقدر سالار است و آنقدر مرد است و آنقدر بزرگوار است، که بود و نبود سبیل، در [یا بر] صورتش، از اینجهت لااقل، چندان توفیری در احوال جهان ندارد.
2. البته که در مملکت و جهان، مسائلِ از سبیل آقا زرویی مهمتر وجود دارد، اما این چه ربطی دارد به اصل موضوع؟
3.سبیل آقای زرویی، آنچنان که برخی از دوستان افاضه فرمودهاند، جزو حریم شخصی ایشان نیست.به شهادت شعرهایی که برای حضرت ایشان گفتهایم و گفتهاند که در قریب به اتفاق آنها، این عنصر سبیل هست و حضور پررنگی هم دارد و با نبود آن، بخشی از شعر طنز معاصر روی هوا میماند!
*
در نتیجه، با اعتماد به بزرگواری معهود استادمان آقاابوالفضل زرویی، بدون همفکری و مشورت با دوستان خیرخواه، جسارتی کردیم و در یک شب تابستانی نهضت «س.ز.»را راهاندازی کردیم. نهضتی که هدف آن ترغیب استادمان زرویی بود به اینکه دوباره آن سبیل جاودانی را احیا کند.این نهضت در آغاز علنی نبود و با دعوت پنهانی از چند تن از طنزسرایان آغاز شد. اما چند روز بعد از آن نهضت وارد فاز علنی شد و اکنون هنوز در همان فاز جریان دارد.
هرچند، همان روزهای اول بود که حضرت زرویی ندا داد که جای خالی آن سبیل سالار در حال پر شدن است و به قول خود استاد: «سبیل در دست مرمت است.» اما نهضت ما تا نیل به مقصد نهایی ادامه خواهد داشت!
در اینجا شعرهای لبیکگویندگان به نهضت در فاز اول (که باید جزو سابقون السابقون شمرده شوند) را میخوانید:
1
جواد نوری:
آن قله کوه طنز را برگردان
بیجان شده، روح طنز را برگردان
رویش بده آن سبیل و شارب، یعنی
دوران شکوه طنز را برگردان
***
2
محمدکاظم کاظمی:
ای مردِ همه طنزوران! مانده نباشی
گفتند که نابود شد آن سبلت داشی
گفتی که بریدند از این باغ، درختان
گفتی که چریدند در این کشت، مواشی
باور نتوان کرد چنین فاجعه بر تو
شاید گذرت خورده به سلمانی ناشی
از مردی تو آنچه عیان است سبیل است
حیف است اگر این چیز عیان را بتراشی
این اصل نباد برود از کف یک مرد
غم نیست اگر میشود اصلاح، حواشی
***
3
سعید بیابانکی:
فدای طنز مرغوب و اصیلت
به قربان صفای بیبدیلت
بیا تا یکصدا از او بپرسیم:
ابوالفضل زرویی! کو سبیلت؟
***
4
علیرضا قزوه:
1
در خبر خواندم «بوفضل زرویی» زده است
آن سبیلی که نشانی ز فراوانی بود
کاش آن تیغ به جای دگرش میخوردی
که تراشیدن آن از سر نادانی بود
آن سبیل تو ـ ابوالفضل! ـ سبیل تو نبود
غیرت دولت ساسانی و سامانی بود
شیوه و سبک سبیل تو ز هندی بتر است
شیوه سبلت تو سبک خراسانی بود
ناصرالدینشاه از سبلت تو میترسید
این سبیلیست که شایسته سلطانی بود...
2
دیدن عکس زرویی بیسبیل
باعث اندوه و دلتنگی شود
عدهای اینرنگی و آنرنگیاند
تو مبادا سبلتت رنگی شود
بعد از این کوچکترین تغییر آن
با همه باید هماهنگی شود
طرح من این است: اول آن سبیل
ثبت در میراث فرهنگی شود!
3
تو ابوالفضل زود پیر شدی
سن و سال قیافهات بالاست
ریشها زود میشوند سپید
ریشها را بزن تو بی کم و کاست
لیک اندر سبیل دقت کن
تو که مو را کشیدهای از ماست
نه در ایران زمین، که اندر مصر
سر موی سبیل تو غوغاست
شاید این خدعه کار اسرائیل
شاید این حیله کار آمریکاست
گویمت با زبان خوش حرفی
تا بفهمند جمله از چپ و راست
با تو اتمام حجت است این حرف
خیر بیناد آنکه خیر تو خواست
بعد از این بیسبیلت ار بینیم
قتل عمدت اگر کنیم بجاست
ریش خود را خودت بزن، منبعد
اختیار سبیل تو با ماست
4
او سبیل خود تراشیدهست و ما
همچنان ذکر جمیلش میکنیم
دوستداران ابوالفضلیم ما
میکشیم او را ـ ذلیلش میکنیم
بارالها، گرچه کوتاهی از اوست
با دعا کردن طویلش میکنیم
میبریمش تا مصلای کتاب
رونمایی از سبیلش میکنیم
***
5
اسماعیل امینی
شوکت انسانی مردان سبیل
صولت مردانۀ انسان سبیل
خلقت را نقطۀ اوج است مرد
مردان را نقطۀ پایان سبیل
صاف شده صورت مردان چو یخ
بر یخها آتش سوزان سبیل
راست و چپ راهی گمراهیاند
راه حقیقت را میزان سبیل
نیمی از ایمان که به ریش است و پشم
نیمۀ والاتر ایمان سبیل
باری در قحطی مردانگی
چارۀ این قحطی و بحران سبیل
***
6
محمدرضا ترکی:
سبیلی را به بیلی نصب کردند
سپس مانند اویی آفریدند!
ز طبع شکرین و طنز زیباش
چه خوشمزه هلویی آفریدند
سبیلش را چو زد در بین یاران
به ناگه های و هویی آفریدند
برای شاعران با این بهانه
مجال گفتگویی آفریدند
چک تضمینی طنز است بیشک
از آن سبلت چو مویی آفریدند
***
نهضت ادامه دارد
در مصراع هشتم سروده آقای کاظمی، به اقتضای وزن، «گر« درست است، نه «اگر». سپاس...