یکشنبه 21 شهریور 1389 - نمايش : 10114
نسخه چاپی
نامه هاى مرد ذليل;نامه سوم
التیماتوم دادن مرد ذلیل ، مر همسر را !
زندگى مو جنون گرفته، برگرد
جلو چشامو خون گرفته، برگرد
اين دفه ديگه نقل هر ساليت نيست
انگارى كه زبون خوش حاليت نيست
حكم تو شلاقه، اگه قاضى ام
جيك بزنى، به مرگتم راضى ام
مثل يخ، آبت مى كنم ضعيفه
خونه خرابت مى كنم ضعيفه
من نه از او چشم سيات مى ترسم
نه از ننه ت، نه از بابات مى ترسم
هرچى ازت تلخى چشيدم، بسه
تو زندگى هر چى كشيدم، بسه
اين دفه مى خوام نوكتو بچينم
من نخوامت، كيو بايد ببينم؟
خانوم شدى پيش يه مشتى فَعله
يابو ورت داشته كه يعنى بعله؟
همه ش مى خواى بگم كه «بعله قربان»؟
«جنيفر»ى يا دختر اوتورخان؟
نذار بگم تو كوچه زيرت كنن
يا آبجى هام خرد و خميرت كنن
نذار بگم تو رو تو شر بندازن
نذار بگم نسل تو ور بندازن
تا سر شب، خلاصه ختم كلام
خودت مياى يا خبرت، والسلام!
•••
اينها رو من از اين و اون شنفتم
اما از اين حرفا بهت نگفتم
نوشتمش به خوارى و به خفت
آخه من و حرف خلاف عفت
مى خوام بگم اهل بخيه نيستم
مودبم، مثل بقيه نيستم
خسته شدى، دِ باشه جونم فدات
يه جفت كفش نو خريدم برات
الانه مى فرستمش، روم سيا
جلدى پاشو، كفشاتو پاكن بيا!
سلام.طنز شماتلخی حقیقت راشیرین وپذیرفتنی میکند برای ما.درحوزه رذائل اخلاقی هم وارد شوید انشاالله که مفید افتد.مسلم پناهی.کوار