سه‌شنبه 1 تیر 1389 - نمايش : 3991 نسخه چاپی

  ذکر شیخ علی اکبر ولایتی -حفظه الله -

آن نور چشم اهل نظر، آن دوستدار سير و سفر، آن پدرخوانده مردمان سودانى، آن لله پناهندگان افغانى، آن مظهر تدبير و با كفايتى، خضرالوزرا "على اكبر ولايتى" از ياران شفيق و از ثابتان طريق بود.
گويند: پيوسته طى طريق كردى، از ولايتى به ولايت ديگر رفتى و به هر كجا كه رسيدى فرمودى: "خوب جايى است اين ولايت!" "ولايتى"اش گفتند.
 "مولانا حكيم لاريجانى" گفت: روزى از او پرسيدم، "سبب طول وزارت تو چيست؛ كه چندين كابينه آمده‏اند و رفته‏اند و تو همچنانى كه هستى؟!" گفت: "از مدت وزارت، آن به حساب آيد كه در داخل گذرد. بنگر تا چه سهم از وزارتم در اين ملك سپرى گشته است!" دانستم كه به اين زودى‏ها رفتنى نيست!
    نقل است كه چون به سفر رفتى، سفرنامه نويسان به همراه بردى تا شرح كراماتش بنگارند. "مولانا جلال...يع" گفت: روزى در اجلاس عمومى خميازه‏اى كشيد. دست در دامنش زدم كه: "چه حكمت در اين بود؟" گفت: "اى جلال! آن جا كه چاره‏اى جز شنيدن نباشد، خميازه فريادرس مردان خداست و هفتاد مرض را بكشد كه همنشين "آدمى" اولين آنهاست!"
"مولانا بشارتى" گفت: "سيزده هزار سفر با او برفتم و كرامت‏ها از او بديدم. يكى آن كه در بلاد "افريقيه" در او نظر كردم؛ از همه سپيدروتر بود و من به تعجب مى‏نگريستم." گفت: "يا بشارتى! اين كرامت ما با كسى مگوى." گفتم: "چشم!"
    نقل است كه پيوسته گريان بودى و مريدان خاص را گفتى: "چه خوب بودى اگر اين سالى پنج روز را هم به ايران نيامدمى!" و "خواجه حسن شفتى" كه از مشايخ طريقه هوا نورديه بود، در حق او گفت: "خدا او را رحمت كناد كه تا بود، پا در هوا بود"


پی نوشت:اگر اشتباه نکنم اوایل دهه ی هفتاد بود که زرویی این تذکره را نوشت و همزمان بود با سفرهای ولایتی به کشورهای آفریقایی ، البته  همزمان با یک دوره از سفرهای ایشان!

نظرات کاربران
 حمید کامروا
این طنزها بسیار زیباست تاریخ انشار این زیبائی ها را هم در آخر متن بیاورید خود یک تاریخ است
ارسال نظر
* نام شما : 
پست الکترونيک : 
وب سايت : 
* نظر شما :