طنز گل آقا غنی شده بود
ابوالفضل زرویی نصرآباد، آشناتر از آن است که نیاز به معرفی داشته باشد. این شاعرِ طنزپرداز از بدو انتشار مجله گلآقا، علاوه بر عضویت در تحریریه، معاون سردبیر هفتهنامه، سردبیر ماهنامه (به مدت یکسال) و دبیر اجرایی سالنامه گلآقا (به مدت سهسال) بوده است. طنزپردازی که الحق یکی از برجستهترین نویسندگان گلآقا بود و زندهیاد صابری همواره او را فرزند خود خطاب میکرد. با او درباره کیومرث صابری، مجله گلآقا و طنز گلآقایی گفتگو کردهایم.
شما از برجسته ترین و در عین حال جوان ترین نویسندگان گل آقا بودید که چند سال ،علاوه بر نویسندگی در اداره تحریریه گل آقا نیز همکاری داشتید.شخص گل آقا و تحریریه گل آقا و خلاصه طنز گل آقایی چگونه به وجود آمد؟
مجله گل آقا در شناساندن کیومرث صابری به جمعیت بیشتری از مردم نقش داشت،یا مجموعه جدیدی از طنزپردازان را در مجموعه ای که به آن«مکتب گل آقا»می گفتند،پرورش و به جامعه تحویل داد.ولی خود آقای صابری،آنقدر که مردم از این مجله حظ بردند و استفاده کردند،یا دیگران از این مجموعه محظوظ شدند و خود را بر کشیدند؛حظ و بهره زیادی از این مجله نبرد.اگر هم بگوییم این مجله رکوردی را شکسته است؛در واقع آقای صابری رکورد خودش را ارتقا داد.
چون در سال های بعد از انقلاب،یعنی سال های 57 تا 60 ،قریب 60 نشریه طنز در کشور منتشر شده است؛از نشریات دو برگی مثل«جیغ و داد»و«هیاهو»گرفته تا نشریات استخوان دار تری مثل «آهنگر »و «رفتگر».آقای صابری وقتی در بیست و چهارم دی ماه 63 ستون طنز سیاسی روزنامه اطلاعات را پایه گذاشت در واقع شیوه جدیدی از طنز سیاسی را معرفی کرد که مختص شرایط حساس زمانه بود.شرایطی که اعتراض را بر نمی تافت.شرایطی که در عین آنکه به واسطه اهمیت بیشتر تعهد گرایی از تخصص گرایی ،در خیلی از جاها به خاطر عدم تخصص دولتی ها کارها خراب می شد و مردم عسرت می کشیدند و گاهی جان به لب شان می رسید ،اما نمی توانستند بیان کنند،چون می ترسیدند انتقادشان را ضدیت با انقلاب تعبیر کنند.در عین حال خیلی نیازمند آن بودند که کانالی یا رسانه ای پیدا شود و مشکلات آنها را به زبانی مطرح کند که در عین آن که تقدس زدایی از انقلاب نشود،مشکلات مردم هم مطرح شود.همان مردمی که از انقلاب دفاع می کنند،به جبهه کمک مردمی می کنند،شهید می دهند،اما راضی نیستند از این توزیع کننده نفت نصف تانکرش را از آب پر کنند!در چنین شرایطی،وجود یک طنزپرداز که در سلامت نیتش شکی نباشد و اتفاقا مورد اعتماد هیات حاکمه هم باشد،یعنی بتواند انتقاد کند،بدون این که شائبه ضدیت با نظام پیش بیاید ،برکت بود.
کسی که اثبات برادری کرده بود و طلب میراث هم نداشت...
بله و البته تبعات کارهایش را هم باید خودش می پذیرفت.آن سال ها سال هایی بود که خیلی ها با کمترین لغزشی کنار رفتند و از گردونه حذف شدند.یعنی فقط و فقط قابل اعتماد بودن کافی نبود.آقای صابری هر چقدر هم قابل اعتماد بود از نخست وزیر وقت قابل اعتماد تر که نبود.پس نمی توانست فکر بکند جایش خیلی قرص و قایم است.نهایت این بود که ایشان روزگاری مشاور شهید رجایی بود.می خواهم بگویم این طور که برخی مردم تصور داشتند که گل آقا یک «سوپاپ اطمینان»است،چون از خود حکومت بود و ایشان هر چه می گفت،می پذیرفتند،نبود.بنابراین صابری کارش را خیلی هوشمندانه شروع کرد.طنز های سال 63 صابری را که بخوانید و باطنز های سال 65 اش مقایسه کنید،متوجه می شوید که این مرد چقدر خوب ظرفیت سنجی کرده بود.یعنی از شوخی های بسیار لطیف و گذرا،به جایی رسیده بود که به راحتی از وزیر و وکیل انتقاد می کرد و این کاری نبود که در آن ایام بتوان سهل و آسانش شمرد.ولی صابری می دانست که چگونه بنویسد.این چگونه گفتن و چگونه نوشتن خصیصه بارزی بود که صابری داشت.او در واقع پرچمدار یک نوع از نگارش بود که احساس می کرد یک حکومت اسلامی پذیرای آن خواهد بود.
قبل از این ها در دوره ای تصور می شد یک طنزپرداز حتی در مجلس ترحیم پدرش هم باید جوک بگوید و مردم را بخنداند.صابری این نگاه را عوض کرد.یعنی طنزپردازان حرمت و فخامتی را که امروز در نگاه مردم می بینند،وامدار کیومرث صابری هستند.
گفتید طنز صابری متناسب به شرایط آن روز ها بود.این تناسب در انتخاب فرم یا نحوه بیان ایشان جلوه داشت.یا در انتخاب موضوعات و نحوه نگاه به آنها؟یعنی مهم ترین مولفه این تناسب در کجا بود؟در موضوع یابی،نحوه پرداخت،یا نحوه بیان؟
در همه اینها.خیلی ها معتقدند فرم بیانی ای که صابری انتخاب کرد،همان فرم بیانی ای بود که مرحوم دهخدا داشته است.من فکر می کنم که مرحوم صابری بیشتر از دهخدا،از زبان صادق هدایت تاثیر پذیرفته است.من برخی از جملات آقای صابری را با «وغ وغ صاحاب»هدایت تطبیق و به خود ایشان نشان دادم.مشخصه های سبکی چون جمع بستن فعل ها،نگاه خود بزرگ بینانه و...وجه مشترک آنهاست.منتها طنز روزنامه ای با دهخدا شروع شده و این تصور هست که هرکس دارد کار می کند،به شکلی متاثر از بنیان گذار این کار است.
آقای صابری تاثیر پذیری از هدایت را پذیرفتند؟
بله،منتها گفتند خودم فکر نمی کردم انقدر تاثیر گرفته باشم.من در مقاله «مقدمه سبک شناسی دو کلمه حرف حساب»یکی دو نمونه از کارهای صابری و هدایت را ذکر کردم.اگر کسی آقای صابری را نشناسد تصور می کند عینا از روی آن متن بازنویسی کرده است.آقای صابری آدم پر مطالعه ای بود.آدم های اینچنین ،چیزهایی که خوانده اند در ذهن شان رسوب می کند.آقای صابری در مورد زنده یاد«احترامی»هم همین را می گفت.می گفت خوبی زبان احترامی این است که نثر سده سوم تا یازدهم را این قدر خوانده است که وقتی نثر قدیم می نویسد،آمیزه ای از زبان بیهقی است تا فخر الدین علی صفی و قبل از این ها و بعد از این ها.یعنی در نثر احترامی هم کلیله و دمنه می خوانی،هم گلستان می خوانی،هم تذکره می خوانی و...همه این قابلیت ها را دارد و عین هیچ کدام هم نیست.اگر جلد اول کتاب «دو کلمه حرف حساب» را تورق کنید و همین طور جلو بیایید،خوب متوجه تحول بیان و فرم در کارهای مرحوم صابری می شوید.و سال 65 و 66 اوج پختگی زبان آقای صابری است و ماندگارترین کارهای ایشان بین سال های 66 تا 69 نوشته شده است و از زمانی که آقای صابری کار و وقتش را وقف نشریه کرد،کمتر توانست برای کارهای خودش وقت بگذارد.این است که می گویم مجله گل آقا برای دیگران متبرک تر و مبارک تر بود تا برای خود آقای صابری.از آن به بعد انرژی ایشان صرف پرورش نسل جدیدی از طنز پردازان و نظارت کامل بر تمام نوشته هایی شد که در گل آقا چاپ می شد.هیچ کدام از دستنوشته های بچه ها را در این سال ها پیدا نمی کردید که ولو دو خط بیشتر نباشد،اما حداقل یک کلمه یا دو کلمه اش توسط آقای صابری تغییر داده نشده باشد.
با همان قلم سبز مشهور!
بله. حتی گاهي اوقات برخی مطالب تا پاي بازنويسي هم ميرفت. يعني وقتي كار از دفتر آقاي صابري ميآمد، من و سيامك ظريفي ـ که دستياران مرحوم فرجيان در ويرايش آثار بوديم ـ كار را به آقاي فرجيان ميداديم و ايشان آنقدر با قلم قرمز اينها را اصلاح ميكرد كه ناچار ميشديم كارها را بازنويسي بكنيم. یعنی مطلب از نو به قلم آقاي فرجيان نوشته ميشد. بعد متن پيش آقاي صابري ميرفت و دوباره درصدی از آن تغيير ميكرد. البته ما کمکم ياد گرفتيم چه كنيم تا كمتر كار به مشكل بخورد و با سليقه آقاي صابري و وضعيت روزگار متناسب باشد. البته ایشان در دوران انتشار گلآقا فرمها و قالبهاي ديگری را هم آزمود. نقيضهسرایی بر شعر عربي و تحليل شعر عربي و مكالمات به شیوه حكماي يونان و قالب شعر و... پاسخ سؤال شما این است که همه آنها که گفتید در كنار هم مؤثر بود: هم نگاه و شناخت ايشان نسبت به وضعيت سياسي كشور و اینكه میدانست چه زماني لازم است روي كدام موضوع تأكيد بشود و جالب است در این مقام دغدغه بقای نشريه را هم نداشت. هميشه ميگفت اگر نشريه تعطيل هم بشود، براي من مهم نيست. برايش این مهم بود كه این جمع كه به نام گلآقا گرد هم آمدهاند از هم پاشيده نشوند.
پس شما هم به عنوان «مکتب طنز گلآقایی» قائلید؟
يك عده از آدمها پرچمدارند. مثلأ سيدمهدي شجاعي پرچمدار ادبيات ديني است. کسی که با زبان هنر به مسئله دين و مذهب میپردازد و در این راه پیشرو است و خيلي از كسان ديگري كه در اين زمينه كار كردهاند، چه دلشان بخواهد و چه نخواهد، تابع راهي بودهاند كه ایشان رفته است. من نوعی هم حتي اگر بگويم هيچ توجهي به قلم ايشان ندارم، وقتی ميخواهم كاري در این ساحت بكنم، رسوبی از كارهاي ديگراني كه از كار او تأثير پذيرفتهاند، در ذهن من نشسته است و همین مرا وادار ميكند كه خواه ناخواه در نوشتهام، نيمنگاهي هم به نوشتههاي ايشان داشته باشم. مرحوم صابری هم اینچنین است. سبك گلاقايي يا مكتب گلآقايي يك چيز نديدني و یک مفهوم انتزاعي نیست. وقتي كاريكاتوريستي را میبینی که كاريكاتوري كه ميكشد، تؤام با شرح است و رعايت ادب و عفت در كارش هست و از پردهدري خودداري كرده است، میگویی این یک کاریکاتور گلآقایی است. اگر كسي طنزي بنويسد و دردسر نداشته باشد و بشود چاپش كرد ميگويي این یک طنز گلآقايي است! گو اينكه بعضيها اين نگاه را مبتذل كردهاند و وقتي ميخواهند كسي را تحقير كنند، ميگويند طرف گلآقايي است. ولي طنز گلآقایی يك نگاه شستهرفته و بدون حب و بغض است و حركت در مسيري كه كسي نتواند متهمت بكند كه به یک جبهه سياسي مرتبطي و از یک اردوگاه داري خط ميگيري؛ ولو اين كه خط هم بگيري!
شايد عدهاي بگويند ما ميدانيم که آقاي صابري وابسته به اردوگاه فلان بود. ميگويم باشد؛ ولي كدام نوشته ایشان را پیدا میکنید كه در مقابلش ده مطلب ديگر نباشد كه آن را نفي و طرد كند. يعني اگر يك مطلب در تأييد جناح راست نوشته است. دو تا مطلب در تأييد جناح چپ نوشته است، يا در نقد جناح راست هم مطلب زده است...
ممكن نيست اين به محافظهكاري يا ريا تعبير شود؟
نه، این وظيفه طنز است. رياكاري و محافظهكاري یعنی اين كه شما براي اينكه از مواهبي برخوردار باشيد از گفتن حق چشمپوشي كنيد. اينكه شما این امکان را از خودتان نگیرید که بتوانيد به صورت مداوم حرفتان را بزنيد ریا نیست. من فكر ميكنم اسم اين را بايد «آيندهنگري سياسي» گذاشت. ايجاد فضايي كه بتواني دائم نقد بكني، ولو اين كه مجبور باشی آن نقد را در پنج نوبت طرح كني.
يكجور درایت و تدبير؟
احسنت. نقد کردن با تدبير. اگر برآيندی از مطالب گلآقا، از شماره يك تا سيصد، بگیریم میبینیم و سرفصلهای انتقادات مطرحشده در آن را بشماریم، میبینیم به موضوعاتی اشاره شده، که شاید اشاره صریح به آنها در یک مطلب میتوانست به تعطیلی مجله منجر شود، اما این موضوع در جهتگیریهای مجله و در اشارات ضمنی وجود دارد. كسي كه مخاطب همیشگی مجله است، میداند مجموعهاي كه اين مجله را در آورده است و فكري كه آن را هدايت كرده است، معتقد به اين مشكلات و معضلات بوده است؛ ولي به جاي اين كه اين حرف را در دو شماره بزند و تعطيل بشود، در طي هشت سال زده است. اين اقدام، اقدام هوشمندانهاي بوده و قابل تحسين است.
صابري پرچمدار نوع ديگري از طنز بود. او نگفت كه چون الآن در شرايط جنگ يا شرايط بعد از جنگ هستيم، به جاي اين كه به مسائل سياسي بپردازيم، فرار بكنيم از واقعیات و ذهن مردم را با شوخي از واقعیت پرت كنيم. اگر اين اتفاق ميافتاد، ميتوانستيم او را متهم به ريا بكنيم.
همین درایت مرحوم صابری بود که گلآقا را به راهی که توفیق رفت نینداخت. یعنی نگذاشت مثل دوره توفيق، به محض اينكه فشاری آمد موضوع بشود كنار دريا و دعوای خواهر شوهر و مادر شوهر و اتوبوس واحد و حسرت مرغ و گوشت و ماهي و گراني پياز و مسائل اقتصادي. صابری آنقدر تند نرفت كه بعد مجبور بشود دو ماه پشت سر هم در مورد گراني مرغ بنويسد يا شوخيهايش را قيچي كند و پایش را از حيطه سياست كنار بكشد. من فكر ميكنم اين يك قدرتنمايي است كه كسي بتواند از سال 63 تا 82 روزانه و هفتگی طنز بنویسد و عقبنشيني هم نكند. هيچ جاي طنزش هم کسی نتواند بگويد دندانش را كشيدهاند و اتفاقاً هرچه پيشتر آمده است، تندتر شده است. شايد توقع مردم از طنز گل آقايي بيشتر شده باشد، ولي كسي نميتواند بگويد طنزي كه صابري در سال 80 نوشته است از طنز سال 65اش ضعيفتر است. منتها به خاطر آزاديهاي مدني كه در دورهاي باب شد و تغییراتی که در نشريات رخ داد، مردم به قدري جملات تند و جدي را از ديگران شنيده بودند كه ديگر اين شوخيها و گذر كردن با طنز از كنار مسائل، آنها را اقناع نميكرد. به همين جهت احساس ميكردند كه شايد الآن ديگر گل آقا مثل آن قديمها بامزه نمينويسد. ولي من فكر ميكنم تا آخرين روز ايشان داشت بامزه مينوشت و تند هم مينوشت. توقع مردم نسبت به طنزپرداز خيلي بالا رفته بود. حتي شاید بشود گفت ديگر مردم «طنز» نميخواستند. روزی به دوستی گفتم تو به خاطر اين دیگر از كار صابري خوشت نميآيد و از طنزش لذت نميبري، چون ديگر طنز اقناعت نميكند. يا بايد كسي بيايد و به آن كساني كه از او ناراحتي، ناسزا بگوید تا دلت خنك بشود، يا اينكه كسي برود و آدمي را كه تو دوستش نداري بكشد! میخواهم بگویم طنزپرداز مقصر نيست كه تند نمينويسد؛ چون اگر بخواهد به مردم و خواستههاي آنها دل بدهد، بايد یا هجو بنويسد و توهين كند، یا به اقدام فيزيكي دست بزند!
در همین صحبتها جسته و گریخته مشخصاتی از طنز گلآقایی را توضیح دادید. اگر بخواهید یکی یکی مؤلفههای این نوع از طنز را مشخص کنید، کدام مؤلفهها را برای تعریف طنز گلآقایی برمیشمرید؟
یکی از مؤلفهها پايبندي به عفت كلام است؛ چيزي كه تا پيش از آن يا كمتر رعايت ميشد يا اساسأ جزء خصايص طنز شمرده نميشد. اگر آقاي صابري در كلامش عفت كلام را رعايت ميكرد، باور قلبياش بود. كساني كه آقاي صابري را از نزديك ميشناختند، ميدانستند كه به خاطر فرمايش كسي يا اينكه ديگران ناراحت ميشوند، اين كار را نميكند. شخصيتش به گونهاي بود كه بیادبی را در طنز بر نميتافت. يادم هست حتی به کلمه «خر» در طنز آلرژي داشت. دومين ويژگي اينكه طنز صابري، «طنز برانداز» نبود. طنز دهخدا از سر عناد با حكومت نوشته شده است. يعني دهخدا دارد مينويسد كه حكومت سلطنتي كه به هيچ وجه تن به مشروطه نميدهد؛ بر افتد و يك حكومت مشروطه روي كار بيايد. آقاي صابري نميخواست حكومت عوض كند. خودش هم بارها ميگفت من نهتنها هيچ عنادي با جمهوري اسلامي ندارم، بلکه شديدأ آن را دوست دارم. نظام را دوست دارم، رهبر را دوست دارم و اينها باور قلبي من است. يكبار در دفتر آقاي صابري صحبت ميكرديم. با همان لحن هميشگياش گفت: «ملا! تو فكر ميكني من شوخي ميكنم كه ميگويم آقا را دوست دارم؟ ميخواهي بروم وسط ميدان آرژانتين بايستم و داد بزنم من آقاي خامنهاي را از ته دلم دوست دارم؟ با كسي هم تعارف ندارم كه كسي بخواهد به شوخي كنايهاي به ايشان بياندازد.» اين جزو باورهاي قلبياش بود. دودوزه هم بازي نميكرد. ويژگي سوم طنز حكيمانه و دوریاش از سهلانگاری بود. صابري هيچ وقت به اين معتقد نبود كه مطلبي را بدون چفت و بست بنويسد. منبع خبر برايش خيلي مهم بود. میخواست تمام مطالبي كه نوشته ميشود مبتني بر واقعيت باشد. از طرفی خيلي پايبند به اين بود كه کار طنز شکل درستی داشته باشه و مثلا اگر نقیضه یا نظیره است در فرم و قالب از كار اصلي تبعيت كند. اگر نقيضه بود يا نظيره از كار اصلي تبعيت بكند. نميپذيرفت كه بگويي من دارم نقيضه سعدي مینویسم، اما شبيه كليله و دمنه بنويسي.
و ويژگي ديگرش هم پايبندي به انصاف بود. چیزی که شايد در كار خيليها كمرنگ باشد. اصولأ طنز موقفي است براي اغراق يا به قول فرنگيها، اگزجره كردن. اين اغراق زاييده شرايط طنز است. ولي صابري معتقد بود كه نبايد اغراق، چه در اين متن و چه در كاريكاتور، به حدي بشود كه باعث شكستن دل کسی شود که دربارهاش حرف میزنیم. یعنی وقتي خود او كار را ميبيند ناراحت نشود، يا وقتي فرزندش جلوي همكلاسيهايش آن را ميبيند یا زن و بچهاش آن را میخوانند، از داشتن چنين پدر و همسری خجالت نكشد. يا اگر مطلب است. يعني با اين كه از او انتقاد شده، رويش بشود كه مجله را خانه ببرد و بگويد گلآقا اين را در مورد من نوشته است و ديگران حظ كنند.
در كنار همه اینها پايبندياش به مطالعه بود. مطالب مرحوم صابری غني و سرشار از تلميحات و اشارات است. من در سالنامه گلآقا نگاهي داشتم به ظرايف و اشارات دو كلمه حرفحساب. مطلبی به اسم «هزار نكته باريكتر ز مو» و در آن سه مطلب از گلآقا را تحليل كردم. كه مثلأ در چهار خط به پنج ضربالمثل و سه چهار بيت معروف و دو واقعه تاريخي تلميح دارد. طنز صابري «طنز غنيشده» بود.
حالا میرسیم به پايان گلآقا. پایانی که قدری رازآميز بود. از تعطيلي خودخواسته گلآقا تا درگذشت ایشان زمان زیادی به طول نینجامید. و البته او هیچگاه مهر سكوت را از لب برنداشت و چیزی از دلیل این تعطیلی خودخواسته نگفت. آیا رازی در میان بود؟
خود آقاي صابري هیچوقت چيزي بر زبان نياورد. يادم هست، آخرين باري كه آقاي صابري را ديدم دو ماه قبل از درگذشتشان بود. جلسه داوری جشنوارهای بود و آقاي عرباني، آقاي صلاحي، آقاي احترامي و بنده بعد از داوري به اتاق آقاي صابري رفتيم. ايشان صحبتی ضمني در مورد اتفاقاتي كه منجر به تعطيلي گلآقا شده، كرد كه البته الان در ذهن من نمانده.
اما چيزي كه فارغ از صحبتهاي ايشان و گمانهزنيهايي كه ميشود، به ذهن من ميآيد این است: آقاي صابري فوقالعاده هوشمند بود و دقيقأ ميدانست كه چه زماني كار را شروع بكند و چه زماني دیگر ادامه كار چيزي بر او نخواهد افزود. نه بر او و نه بر مجموعه. فكر ميكنم تعطيلي گلآقا، درست مثل انتشارش، يك اقدام هوشمندانه بود. ايشان انتشار گلآقا را در شرايط خوبي شروع كرد. زماني كه هم مردم اين نياز را داشتند و هم مسئولین نظام بدشان نمیآمد در سالهای بعد از جنگ و شروع دوران بازسازی اميد و خنده و شادی را به مردم برگردانند. و زماني تعطيل شد كه مردم احساس ميكردند تريبونهاي ديگري براي بيان و شنيده شدن مشكلاتشان پيدا كردهاند و نه فقط گلآقا، که نشريات ديگر هم مخاطبي را كه بايد و شايد نداشتند. در دوره دوم خرداد وقتی صحبتی ميشد و کسی ميگفت گلآقا در فلان موضوع فلان چیز را گفته است، خیلیها میپرسیدند «مگر گلآقا هنوز در ميآيد؟!» آقاي صابري متوجه بود وقتی نشريهاي كه در سال 70 صد و بيست هزار تيراژ داشت، در آخرين سال انتشار تیراژش به زير بيستهزار میرسد یعنی مردم دیگر آن نياز قبلي را ندارند و بهتر است تا اين خاطره خوش هست، اين بساط برچيده بشود تا مزه خاطره گلآقا در ذهن مردم بماند.
مرتبط با موضوع:
یکی از اختراعات خوب بشر فحش بود!
کاش یکی از داستان های طنز خودش را هم تو وب میذاشتی....