یکشنبه 14 فروردین 1390 - نمايش : 6141 نسخه چاپی

  شتر فلسفه/ شوخى با احمد عزيزى

من حسابم با اقاقى ‏ها جداست

 شعرهايم غالبا پرت و پلاست

 

 صبح‏ها تبريز را سر مى ‏كشم

 بعد، جستى مى ‏زنم، پر مى‏ كشم

 

 من قلندر نيستم، ديوانه ‏ام

 هست روى درك آلو، خانه ‏ام

 

 پايه شعرم كه خيلى محكم است

 هر چه از زيبايى ‏اش گويم، كم است

 

 دفترم را خشتك وسواس كن

 بند تنبان مرا احساس كن!

 

 ظاهرا افكار من اين جورى است

 جنس منسوجات شعرم تورى است

 

 متن احساسم شبيخونى شده‏ است

 چون ابوريحان بيرونى شده است

 

 يار، ما را وارد اين شهر كرد

 با ابوريحان شعرم قهر كرد

 

 گر چه دائم خنده بر نيش من است،

 پيش صدها كس، گرو، ريش من است

 

 از سياهستان افكارم، زغال

 مى‏رود تا احمدآباد خيال

 

 من كتاب شعر صادر مى‏ كنم

 بعد، راهى بنادر مى ‏كنم

 

 آفتاب حسرتم يك روزه است

 بچه‏ام امسال هم روفوزه(!) است

 

 فكر من در شاخ و برگ رنگها

 رفت كيلومترها، فرسنگها

 

 در هجوم خواستهاى قابله

 پاى استدلال من، زد آبله

 

 من پريشانم، خروسم جنگى است

 ناودان خاطراتم رنگى است

 

 اى به رنگ خون تيهو، زين ‏تان

 من فداى طعم «ليموزين» تان!

 

 وعده هر ساله را باور كنيد

 آش كشك خاله را باور كنيد

 

 خاطرات سبز من، يشمى شدند

 نرم نرمك وعده‏ ها پشمى شدند

 

 من پريشانم، غريبم، بى‏ كسم

 من براى گربه ‏ها دلواپسم

 

 دسته ‏چك در جيب ‏تان موجود باد

 منقل افكار تان پردود باد!

 

 در پريشان حالى شلوارها

 مى‏پرد رنگ از رخ ديوارها

 

 مى ‏چكد از شعرهايم آب دوغ

 لاجرم، گرديده احساسم شلوغ

 

 رشته افكار مخلص آشى است

 نان استدلال من خشخاشى است!

***

 مى‏ سرايم تا كه شعرى، گاه گاه

 يار مى‏ خندد به ريشم، قاه قاه!

 

 معنى شعرم ز خجلت، آب شد

 كوسه ماهى شد، شتر شد، گاب شد!

***

 من كه درس انگليسى خوانده ‏ام

 داستانهاى پليسى خوانده‏ ام

 

 مى ‏خورم در كوچه عرفان «تلو»

 «آريو اسپيك انگليش، آى ام هلو!»

***

 در مصاف عشق و دار و دسته ‏اش

 مى‏ خورم احساس را با هسته ‏اش!

 

 آفتاب حسرتم وارونه است

-هاى! يارو را نيگا! ديوونه است! -

 

 من نگاهم با اقاقى آشناست

 ناودان خاطراتم شب نماست

 

ارسال نظر
* نام شما : 
پست الکترونيک : 
وب سايت : 
* نظر شما :