با معرفت ها(16)
دوباره كار طنزمون به غم خورد
يه دفعه حالم از خودم به هم خورد
چقدر آه و ناله و دريغا
چقدر بدنوشتن از رفيقا
گلايه مثل آدماي ابله
اونم به اين تلخي و بيخودي... اَه
بساطمون عين برنج شفته است
يكي دو روزه حالمون گرفته است
يكي يه چيزي گفت و مام گرفتيم
رومون سيا، حال شمام گرفتيم
جسارتاً شعرم اگه غمين بود
به قول خواجه خاطرم حزين بود
دعا كنين كه حالمون خوب بشه
تا شعرمون يه ريزه مرغوب بشه
خدا کنه دل بمونه همیشه و گرنه جسم آدما چی می شه ؟ غصه نخور شاعر با معرفت جامعه مون به بدی کرده عادت