سه‌شنبه 27 مهر 1389 - نمايش : 3521 نسخه چاپی

  با معرفت ها(14)

قصه ما، قصهُ سوز و سازه

عزيزم اين رشته سرش درازه

 

خوب، مث پر يا پوچ يا طاق و جفت

اين جوريام نيست كه بشه جَلدي گفت

 

بس كه زياده شرح جزئياتش

يه ماه ميشه صرف مقدماتش

 

دوست اياغي واسه‌مون نمونده

دل و دماغي واسه‌مون نمونده

 

وگرنه نقلش كه ملالي نبود

بابت «چيز» شم خيالي نبود

 

شكرخدا، خرجي نداره گفتن

چي بهتر از گفتن و گل شنفتن

 

يه نوبت اين ورا صفا بيارين

قدم رو تخم چشم ما بذارين

 

دوساعت اين جا بمونين چي مي‌شه؟

يه شب رو بد بگذرونين، چي‌مي‌شه؟

 

بد كه مركب نمي‌شه، عزيزم

يه‌شب كه صدشب نمي‌شه، عزيزم

 

نم نداره شهري كه شط نداره

ديكته ننوشته غلط نداره

 

كنايه زيرلبي نباشه

خدمت‌تون بي‌ادبي نباشه

 

اگر بیاین،بنده فداتون می شم

«بنده» که سهله،خاک پاتون می شم

 

خداگواهه نقل دريوزه نيست

نقل تعارفات هر روزه نيست

 

تو دل ما، اگرچه تنگنا هست

براي هركي توش بشينه، جا هست

 

تو هم بيا تو قلب ما صفا كن

برا خودت يه گوشه دست و پاكن

 

خدا كنه حاجت تون رواشه

دست به خاكستر مي‌زنين، طلا شه

ارسال نظر
* نام شما : 
پست الکترونيک : 
وب سايت : 
* نظر شما :