با معرفت ها(12)
نوكر مشتيهاي لوطيصفت
مخلص آدمهاي بامعرفت
جون به فداي مردم صميمي
معرفت عتيقه و قديمي
قديمترها قاتله همصفت داشت
دزد سرگردنه معرفت داشت
دزده، زنها رو وارسي نميكرد
نگاه به ناموس كسي نميكرد
راحتي مردم اهميت داشت
آدم تو شهر و كوچه امنيت داشت
نبود واسه نيل به اين مقاصد
اداره اماكن و مفاسد
نه عامل تجاوز و مباشر
نه بوق بوق و چشمك و فلاشر
نه پارتی ،نه دختر فراري
نه دادگاه و عقد اضطراري
نه ارتباط «ميم – شين» و اصغر
نه امر معروف و نه نهي منكر
تو شهري كه خلاف، شصت فرمه
قدمزدن، خودش يه جور جرمه
شاكي بشي، ميري معطل ميشي
متهم رديف اول ميشي
خلاصه قصه اون قدر درامه
كه «ايدز» پيش دردمون زكامه!