ذکر «غلامحسین کرباسچی»-حفظه الله-
آن مرد خدا، آن افتاده ی از ديگران جدا، آن محافظ حريم گلدان، مولانا «غلامحسین کرباسچی»رئيس بلديه تهران- حفظهاللـه- در عهد خود بينظير بود.
ابتداي كار او آن بود كه «سپاهان» را خرابي عظيم افتاده بود، خلق بر اين قرار كردند كه صبح آدينه، اوّل كس كه از دروازه به شهر درآيِد، عمران شهر، بدو سپارند. پس اول كس كه از در در آمد، همين مرد بود! -حفظه الله-!
از وي كرامتهاي عجيب پديد آمد: چنان كه در «سپاهان» هرجا عمارتي ديدي به اشارتي خراب كردي و جاي آن گل كاشتي و در «سپاهان» عمارتي نگذاشت. مگر «منار جنبان» و «مسجد شيخلطفاللـه» كه آن هم اگر دستش رسيدي، خراب كردي! مردم را تاب ملاحظه ی اين كرامات نبود و قدرش نداشتند. پس عظيم دلتنگ شد و به قصد حج از «سپاهان»بيرونش کردند! در راه ،بسيار بگريست و بسيار علوم بر او مكشوف گرديد و چندان در بحر مكاشفت مستغرق گشت كه به جاي وادي «حجاز» و «طي»، سر از بلاد «ري» به در آورد! پس همان شب كه به شهر درآمد، وزير ولايت «ري» در خواب چنان ديد كه هاتفي گفتش: «چه خفتهاي كه دوستي از آن ما، بر درِ سراي توست؟ برخيز و او را شغلي فرماي!» پس آن بزرگ برخاست و چنان ديد كه شنيده بود. پس او را تكريم كرد و امارت بلديّه ی تهران، او را داد. گويند: دو ماه بيش نرفت كه با «طهران» همان كرد كه با «سپاهان» كرده بود و از براي رفاه مردمان، عوارض را دو برابر گردانيد و در ميادين فوّاره راست كرد؛ چنان كه پيش از او، كسي چنان نكرده بود!
روزي در جمع مريدان ميگفت: «من در دكان مردمان از بهر خدا زرد ميكنم!» و هم او گفت: «اگر زرد، رنگ خوب نبودي، در بيضه مرغ به جاي زرده، سبزه بودي! » كسي گفتش: «چون است كه در وقت گران كردن عوارض و خدمات، فكر مردمان شهر نكني؟!» گفت: «چنان در كار شهر مستغرقم كه از شهروندانم ياد نميآيد!» |
|
|
سلام به به بسیار حلوا گزیدی استاد ارادت مان افزون شد و زین پس سفره نشین شوخی کده خواهیم گشت. عزت... پایدار، سایه... مستدام. یا علی(ع)