دوشنبه 29 شهریور 1389 - نمايش : 6383
نسخه چاپی
صبحگاه واقعه
برای زلزله زدگان بم
خواب بودند ، خواب می دیدند
خواب سنگین و غیر تحمیلی
خواب تفریح ،خواب آرامش
خواب شیرین صبح تعطیلی
جمعه :تعطیل ، جمعه :خواب و خیال
جمعه : دروازه ای به باغ بهشت
مثل هر هفته باز هم می شد
مشق را عصر روز جمعه نوشت
***
دخترک خفت و دست های پدر
طفل را بین دست و بال گرفت
سر که چرخاند رختخواب پدر
باز هم بوی پرتقال گرفت
***
پیش از این آسمان محبت داشت
به زمین، گرم، عشق می ورزید
تیره شد ارتباط های قدیم
آسمان سرد شد، زمین لرزید
***
خانه ... گهواره ، آسمان ... مادر
بانگ دیوار و سقف .. لالایی
مردمان ... کودکان خواب آلود
بلعجب صحنه ای تماشایی
***
آسمان قصه بلندی داشت
شهر خوابید و قصه شد کوتاه
در « بم » اما چقدر طول کشید
شب یلدای پنجم دی ماه
***
کودکان خفته همچنان معصوم
غافل از سقف روی گرده شان
باد می آمدو ورق می خورد
دفتر مشق خط نخورده شان
***
کودکم ... مادرت تشر می زد
منضبط باش و پاک بازی کن
دیگر اینجا کسی مزاحم نیست
تا دلت خواست ، خاک بازی کن
***
نخلبانان شهر بم امسال
رطب ختم خویش می چیدند
کودکان گرم رخوتی شیرین
خواب بودند و خواب می دیدند
***
خواب بودندو خواب می دیدند
خواب سنگین و غیر تحمیلی
خواب تفریح ، خواب آرامش
خواب شیرین صبح تعطیلی
خداوند بازماندگانشان را صبر دهاد و روحشان را قرین آرامش کناد